۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه


خیلی وقته که گفتم ...ما....
وقتی دیگه نگفتم....حتی من و تو هم نبود.

(21) بیست و سوم دی 1390



هر روز یک چیز جدید گم میکنم.....فکر میکردم تو صندوق گذاشتم و قفلش کردم....
وقتی ندیدمش به خیالم گم کردم.....اما تو دستای تو جا مونده بود......معلوم بود اون تو دستهای تو مرده بود.

(20) بیستم دی 1390

برای خوشبختی من....خنده هات کافیه
برای لرزیدن دلم....چشم های قشنگت کافیه
برای مردن من....حسرت دیدن تو کافیه
گل قشنگم....بهار زندگیم....زیباترینم
....فقط تو حقیقتی......

(19) پانزدهم دی 1390


دل قشنگم...می خواد بگرده.
همیشه منتظر میشه ..اما چیزی پیدا نمی کنه.
می خواد که بشناسه...
هیچی نمی دونه...هیچی نمی پرسه.
وقتی گم می کنه ..چیزی نمیتونه جاش بگذاره.
اگه التماسش کنم که بمونه...
اون نمی تونه..میره که پیدا کنه اما.
نمی دونه همه جای دنیا آسمون همین رنگه.
تنها رنگ دل قشنگمه که با بقیه فرق داره.

(18)  پانزدهم دی  1390

هیچ وقت فراموش کردن رو امتحان نکردم
هیچ وقت بودن کس دیگه ای رو قبول نکردم
هیچ وقت خوشبحتی رو جای دیگه دنبال نکردم
هیچ وقت به با تو نبودن عادت نکردم
هیچ وقت به خاطراتت خیانت نکردم
اگر یک روز مرا اتفاقی یادت اومد
اگه یک شب خاطرات گذشته گریه ات انداخت
هیچ وقت درنگ نکن برگردو بدنبالم بگرد
آخرمن هنوز رفتنت رو باور نکردم

(17)  بیست و پنجم آذر 1390


هر چی پول داشتم دادم سبد خریدم.
میخوام همه دلشوره هامو بریزم توش.
سبدها پر شد و دلشوره هام روی زمین ریخته 
دیگه نه پول دارم سبد بخرم نه جون دارم که جمع کنم .

(16) بیست و یکم آذر 1390

دیر زمانیست به دنبال این میگردم که  بیابم یاری که می گویند عشق را به یک چشم زدن میگویند
.کجاست چشم آن یار که من سالهاست هر چه چشم به هم میزنم نمیخواند نگاهم را.
هزاران حرف ناگفته در چشمانم میریزم . از زبانم هم مدد خواستم .
گویا حقیقت این است.یا چشم غلط است یا یار بیجاست..............افسوس.............

(15)  بیست و یکم آذر 1390


آرزو دارم زبانم به اندازه فکرم باشه.
آرزو دارم عشقم هم اندازه دلم باشه.
آرزو دارم شرفم به اندازه تعهدم باشه.
آرزو دارم محبتم بدون هر انتظار باشه
آرزو دارم زمانم به اندازه آرزوهام باشه

(14) پانزدهم آذر 1390

دیر زمانیست به دنبال خوشبختی می گردم همه جا
هر کجا رد پایی دارد اما از حضورش همه کس بی خبرند
مدعی در اینکه دارند در خلوتشان اما نشانش را نمدانند کجاست
پیری میگفت مادام که به دنبالش بگردی نخواهی یافت
خوشبختی مهمانی نا خواندهاست که می آیدومنزل میکند در قلبت

(13) پانزدهم آذر 1390

 همیشه فکر میکردم با گذشت زمان....همه چیز بهتر میشود.... اما فقط من خسته شدم و زمان از کفم رفت....وحالااز نگاهش بی مهری عیان است..و در دلم آتشفشان است.

(12) سیزدهم آذر 1390



به دنیا اومدم .....بدون انتخاب مثل همه...اما زیبا..........زندگی رو که شروع کردم......حس میکردم یه چیزی متفاوته......بزرگ میشدم و باور میکردم......ازدواج کردم با عشق........اما خودم به تنهایی تمام باورهام شدم.....روزها میگذشت و من کاری جز گذشت نداشتم......سر آخر یک انتظار لذت مادر شدن ...چه دلچسب......حالا باید باشم با تمام قدرتم.....کاش میتونستم باقیش رو همین الان بنویسم....آرزو میکنم  زیبا بشه...و یک روز از فرزندم بشنوم که به دنیا اومدم....بدون انتخاب ...اما زیبا...

(11)  دهم آذر 1390



قلب من جایی دارد که درخت عشق را کاشته ام
تنه ای دارد قوی.چون که من همه خواستن یک ریشه پاک, به پایش ریخته ام
شاخه ها هر کدام ره به سویی دارند.هر کسی جایی دارد معلوم
در درخت من هیچ کسی جای دیگری نیست و نمیتواند باشد
برخی رو شاخه ای نازک و بعضی شاخه ای محکم دارند
اما گاهی برگی از شاخه بزیر می ریزد..فصل پاییز دلم می گرید
و جه زود به زود پاییز است وهوای دلم میگرید...

(10) دهم آذر 1390


وقتی اولین بار دروغ شنیدم , بخشیدم...چون دلم خواست.
وقتی اولین بار بی احترامی دیدم , بخشیدم...چون دلم خواست.
وقتی اولین بار خیانت دیدم , بخشیدم...چون دلم خواست.
وقتی اولین بار فهمیدم که دیگر نمیتوانم ببخشم , رفتم...چون دیگه دلم نخواست.

(9)  دهم آذر 1390

۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه


در صحرای تنهایی آسمانی است بس بزرگ, اما بارانی نیست.
کمکش میکنم ..از آسمان چشمانم...برایش باران می آورم.
هدیه اش میدهم..در نگاهم میدانم عشق را نیز ریخته ام......

(8) دهم آذر 1390

۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه



به تکه های بند زده دلم نگاه می کنم و نا گهان می خندم .
به خودم به او به شکل نا فرم دلم که تنها شباهتش نامش است.

(7) دهم آذر 1390


در تمام این سالها به خیالم شبحی سرد و سیاه به دنبال من است
یک شبی که اعتمادم شده بود وهم و خیال
آسمان خانه ام باران بود
در زدند نرم و سبک ....او بود
باد سردی تنم را لرزاند
او با خنده ای گرم و صادق
آمده بود که مرا در این حقیقت بی رحم تنها نگذارد
بعد از آن شب شبح من دوستم بود
رها از بی وفایی های دنیا

(6) دهم آذر 1390

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه



روح من بس خسته..دل من بس تنها..
شرمگینم از هر دو..چه بگویم به آنها..
در تمامسالها..حسرت دستی صادق.. 
چشمی شفاف..که بعد از یک لبخند ناب ..
نگذارد رد لبهایش را بر تن داغ.

(5)  دهم آذر 1390

آدمهایی رو هر روز میبینم که صورتشان با لبخند نقاشی شده.....
من کجای این تابلوی زیبا هستم....

(4) دهم آذر 1390

وقتی بارون میباره.....انگار قلبم نم میکشه.سنگین و غمگین میشه.

(3) دهم آذر 1390


در دلم آرزویی کهنه است......بر لبم لبخندی پژمرده است......جای دستی در دستم
خالیست..............

(2)   دهم آذر 1390



توی این دلتنگیها روح من تنها نیست....روح من در دنیای خودش در رویا .....همنشینی دارد بس زیبا......جنسش از پریا ورنگش ارغوانی شاد

(1)  دهم آذر 1390