۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه



در تمام این سالها به خیالم شبحی سرد و سیاه به دنبال من است
یک شبی که اعتمادم شده بود وهم و خیال
آسمان خانه ام باران بود
در زدند نرم و سبک ....او بود
باد سردی تنم را لرزاند
او با خنده ای گرم و صادق
آمده بود که مرا در این حقیقت بی رحم تنها نگذارد
بعد از آن شب شبح من دوستم بود
رها از بی وفایی های دنیا

(6) دهم آذر 1390

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر